کلمه رقیّه ، در اصل از ارتقاء به معنى صعود به طرف بالا و ترقّى است .
این نام قبل از اسلام نیز وجود داشته ، مثلا نام یکى از دختران هاشم جد دوم پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله) رقیّه بوده است ، که عمه پدر رسول خدا رقیّه مى شود.
نخستین کسى که در اسلام ، این نام را داشت ، یکى از دختران رسول خدا (صلى الله علیه و آله) از حضرت خدیجه است . پس از آن ، یکى از دختران امیرالمؤ منین على علیه السلام نیز رقیه نام داشت ، که به همسرى حضرت مسلم بن عقیل درآمد.در میان دختران امامان دیگر نیز چند نفر این نام را داشتند، از جمله یکى از دختران امام حسن مجتبى و دو نفر از دختران امام موسى کاظم که به رقیّه و رقیّة صغرى خوانده مى شدند.
اکثر محدّثان دو دختر به نامهاى سکینه و فاطمه براى امام حسین ذکر کرده اند؛ اما علّامه ابن شهر آشوب ، و محمّدبن جریر طبرى شیعى ، سه دختر به نامهاى سکینه ، فاطمه و زینب را براى آن حضرت برشمرده اند.
در میان محدّثان قدیم ، تنها على بن عیسى اربلى ـ صاحب کتاب کشف الغمّه (که این کتاب را در سال 687 هـ.ق تألیف کرده است ) ـ به نقل از کمال الدین گفته است که امام حسین شش پسر و چهار دختر داشت ؛ ولى او نیز هنگام شمارش دخترها، سه نفر به نامهاى زینب ، سکینه و فاطمه را نام مى برد و از چهارمى ذکرى به میان نمى آورد. احتمال دارد که چهارمین دختر، همین رقیّه بوده باشد.
علامه حائرى در کتاب معالى السبطین مى نویسد: بعضى مانند محمّدبن طلحة شافعى ودیگران از علماى اهل تسنّن و شیعه مى نویسند: امام حسین داراى ده فرزند، شش پسر و چهار دختر بوده است . سپس مى نویسد: دختران او عبارتند از: سکینه ، فاطمه صغرى ، فاطمه کبرى ، و رقیّه (علیهن السلام .)
آنگاه در ادامه مى افزاید: رقیّه (علیها السلام) سه سال و در برخی منابع پنج سال یا هفت سال داشت و در شام وفات کرد. مادرش (شاه زنان) دختر یزدجرد بود(یعنى حضرت رقیّه خواهر تنى امام سجّاد بود).
پدر حضرت رقیّه
پدر بزرگوار حضرت رقیّه (علیها السلام) امام عظیم ، حسین بن على معروفتر از آن است که نیاز به توصیف و معرّفى داشته باشد.
مادر حضرت رقیه علیه السلام
مادر حضرت رقیه علیه السلام ، مطابق بعضى از نقلها (ام اسحاق) نام داشت که قبلاً همسر امام حسن (علیه السلام) بود، و آن حضرت در وصیت خود به برادرش امام حسین (علیه السلام) سفارش کرد که با ام اسحاق ازدواج کند و فضایل بسیارى را براى آن بانو بر شمرد.
و به نقلى ، مادر رقیه (علیها السلام) (ام جعفر قضاعیه) بوده است ولى دلیل مستندى در این باره ، در دسترس نیست .
شیخ مفید در کتاب ارشاد ام اسحاق بنت طلحه را مادر فاطمه بنت الحسین معرفى مى کند.
سن حضرت رقیه (علیه السلام)
سن مبارک حضرت رقیه (علیها السلام) هنگام شهادت ، طبق پاره اى از روایتها سه سال ، و مطابق پاره اى دیگر چهار سال بود. برخى نیز پنج سال و هفت سال نقل کرده اند.
در کتاب وقایع الشهور و الایام آمده است که ، دختر کوچک امام حسین (علیه السلام) در روز پنجم ماه صفر سال 61 هـ.ق وفات کرد، چنانکه همین مطلب در کتاب ریاض القدس نیز نقل شده است .
رقیه (علیها السلام) در عاشورا
در بعضى روایات آمده است : حضرت سکینه (علیها السلام) در روز عاشورا به خواهر سه ساله اى (که به احتمال قوى همان رقیه (علیها السلام) باشد گفت : بیا دامن پدر را بگیریم و نگذاریم برود کشته بشود .
امام حسین ( علیه السلام ) با شنیدن این سخن بسیار اشک ریخت و آنگاه رقیه (علیها السلام) صدا زد: بابا! مانعت نمى شوم . صبر کن تا ترا ببینم امام حسین (علیه السلام) او را در آغوش گرفت و لبهاى خشکیده اش را بوسید. در این هنگام آن نازدانه ندا در داد که :
العطش العطش ، فان الظما قدا احرقنى بابا بسیار تشنه ام ، شدت تشنگى جگرم را آتش زده است . امام حسین (علیه السلام) به او فرمود: کنار خیمه بنشین تا براى تو آب بیاورم آنگاه امام حسین (علیه السلام) برخاست تا به سوى میدان برود، باز هم رقیه دامن پدر را گرفت و با گریه گفت : یا ابه این تمضى عنا؟
بابا جان کجا مى روى ؟ چرا از ما بریده اى ؟ امام (علیه السلام) یک بار دیگر او را در آغوش گرفت و آرام کرد و سپس با دلى پر خون از او جدا شد.
چگونگی شهادت و مرقد مطهر حضرت رقیه
بعد از واقعه عاشورا دشمن تمام کسانی را که زنده مانده بودند ، اسیر کرد. میان این اسرا، یک دختر کوچک هم دیده می شد. این دختر کوچک رقیه بود. رقیه دختر امام حسین علیهاالسلام که حالا بعد از شهادت پدرش به همراه عمه اش زینب و اسرای دیگر به طرف شام می رفت.
از داخل خرابه های شام، صدای یک کودک به گوش می رسید. تمام کسانی که در میان اسرا بودند، می دانستند که این صدای رقیه دختر کوچک امام حسین است. رقیه از خواب بیدار شده بود و سراغ پدرش را می گرفت. گویا خواب پدرش را دیده بود. در این حال یزید، دستور داد سر امام حسین علیه السلام را به رقیه نشان بدهند. وقتی حضرت رقیه علیهاالسلام سر بریده پدرش امام حسین علیه السلام را دید، با فریاد و ناله خودش را روی سر بریده پدرش انداخت و همان جا، از دنیا رفت.
مرقد مطهر حضرت رقیه علیها السلام در سوریه نزدیک به قبر حضرت زینب علیها السلام است.
شرمندگی حضرت زینب سلام الله علیها کنار قبر امام حسین علیه السلام
روایت شده است:
هنگامی که حضرت زینب عليهاالسلام و همراهان در روز اربعین، به کربلا آمدند، حضرت زینب در کنار قبر برادر، درد دلها کرد، و گفتار جانسوزی گفت؛ از جمله به یاد رقيّه عليهاالسلام افتاد و زبان حالش این بود:
«برادر جان! همه کودکانی را که به من سپرده بودی، به همراه خود آوردم، مگر رقيّه ات را که او را در شهر شام با دل غمبار به خاک سپردم!»[1]
1. شیخ علی، فلسفی، زندگانی حضرت رقیه سلام الله علیها: ص47.
رقیه کوچک حسین(ع) کوچک ارباب ما با دهان پر ز خون جان داد...
وقتی آن سر مطهر را در طشت نهادند و روبه خرابه آوردند، و در حالیکه پرده بر روی آن سر بود، در حضور آن مظلومه نهادند، پرده را برداشتند. آن معصومه چون متوجه سر پدر شد:
«فانکبت علیه تقبله و تبکی و تضرب علی رأسها و وجهها حتی امتلأ فمها بالدم»[1]
خود را بر آن سر انداخت و صورت پدر را می بوسید و بر سر و صورت می زد تا اینکه دهانش پر از خون شد.
عالم اگر فدای این مصیبت شود والله که اندکی از حق این مصیبت ادا نخواهد شد.
۱. ریاض القدس: 2/323.
لطمه زدن حضرت رقیه سلام الله علیها بخود هنگام مشاهده چوب خیزران و لب پدر
مرحوم نوری در «مستدرک» نقل کرده که چون سر مبارک در مقابل یزید گذاشته شد چوب برداشت و به دندان های حسین علیه السلام زد تا اینکه دندانهای مبارکش شکست.[1]
ابی مخنف نیز نقل می کند که یزید ملعون، ثنایای امام حسین علیه السلام را شکست:
«فجعل یزید ینکث ثنایا الحسین»[2] «یزید با چوب خود ثنایای حضرت را شکست.»
این فعل یزید ملعون چنان مصیبتی بر اهل البیت و حضرت رقیه علیهم السلام وارد کرد که روایت شده است: در برابر آل الله علیهم السلام صورت میگرفت:
چون سر حسین علیه السلام را در مجلس یزید گذاشتند، آن حرامزاده شروع کرد به چوب زدن بر سرآن مقدس. دیدم دختر سه ساله را که در برابر یزید ایستاده بود و هر دفعه که آن ملعون چوب می زد، آن دخترک دستها را بالا می برد و بر سر و صورت خود می زد و می گفت:
«یا أبتاه! لیتنی کنت عمیاء و لا أراک بهذا الحال، یا أبتاه! لیتنی مت قبل هذا الیوم و لا أری رأسک مخضّباً بالدماء و مضروباً برُمح الأعداء»
«ای پدر! کاش کور شده بودم و تو را با این حال نمی دیدم، ای پدر! کاش پیش از این مرده بودم و سر بریدۀ تو را نمی دیدم که دشمنان چوب و نیزه بر آن می زنند. و به این دل مارا بسوزانند و ما را در مجلس خوار و ذلیل نمایند.»
آن شامی گفت: پرسیدم این دختر کیست؟ گفتند: این دختر امام حسین علیه السلام است.
دیدم در پهلوی او زنی را که با دست بسته و چشم گریان ایستاده و با سوز دل می نالد و اشک حسرت از دیده می بارد و آهسته آهسته می گوید: ای برادر! کاش خواهرت زینب مرده بود و تو را با این حال مشاهده نمی کرد.
آن شامی گفت: چون این احوال را از آن اسیران مشاهده نمودم، دلم سوخت و نتوانستم صبر کنم، از مجلس بیرون رفتم.[3]
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱. سحاب رحمت: 722.
۲. اولین مقتل سالار شهیدان، ترجمه و متن کامل مقتل الحسین ابومخنف:202.
۳. سحاب رحمت: 728.
آغوش پدر، منزلگه خواب رقیه کوچک
در مقاتل وارد شده است که:
در میان اسیران دخترکی بود از امام به نام فاطمه که درد هجران کشیده، گرسنگی و تشنگی ها آزموده، رنج سفر و داغ پدر و برادر دیده، بر بالای شتر برهنه راه درازی پیموده، کعب نیزه و تازیانه خورده. پدر او را خیلی دوست می داشت، محبت این دختر در دل امام منزل گرفته بود، همیشه در کنار پدر می نشست و دمبدم مانند دسته گل او را می بویید و می بوسید، و شبها هم در بغل امام می خوابید...پیوسته احوال پدر می پرسید و گریه می کرد که: «این ابی و والدی و المحامی عنی» به هر نحوی بود زنها او را آرام می کردند، تا آنکه از کربلا به کوفه و از کوفه تا به شام رسیدند. تا آنکه... [1]
به راستی رقیه ای که در آغوش نور می خوابید، چه می دانست از تاریکی و ظلمات بیابان. او که لالایی کودکانه اش ذکر خدا از زبان حجت خدا بود، چه می دانست نعره های وحوش کوفه و شام را و او که با ترنم نوازش وحی بزرگ شده بود چه می دانست از طبل و دهل و شیپور جنگ و ... .
1. سحاب رحمت: 767؛ ریاض القدس: 4/272.
غذایی نخورد تا ...
منقول است که اطفال مکررا از عمه های خویش طلب آب و غذا می کردند و حتی برخی از زنان شام ترحم نموده برای آنها آب و غذا می آوردند.
یزید ملعون برای آل الله غدا نمی فرستاد و اگر هم می فرستاد آنان غذای او را نمی خوردند.[1]
در روایت منهال، حضرت سجاد علیه السلام فرمودند:
یا منهال! والله منذ قتل أبی نسائنا ما شبعن بطونهن [2]
زنهای ما تا به حال شکمهایشان از طعام سیر نگشته و گرسنه می باشند.
روایت دیگری نیز از امام سجاد علیه السلام می باشد که حضرت فرمودند:
آن هنگام که در خرابه شام دچار آلام بودیم روزی دیدم عمه ام زینب دیگی بر اجاق نهاده، گفتم: ای عمه این چه حال است؟ گفت: نورچشمم! میخواهم با این کار اطفال را خاموش کنم، چه بسی گرسنه و بی قرار می باشند. امام از مهربانی چیزی در دیگ افکندند. همان ساعت به قدرت باری تعالی حریرة پاکیزه ای شد.[3]
1. مقتل مقدم:2/187.
۲. معالی السبطین: 2/152؛ الانوار النعمانیه للجزائری: 3/252؛ منتهی الامال: 1/640-641. به نقل از سید نعمت الله جزایری؛ ریاحین الشیعه: 3/187و186 و 191؛ دمع السجوم:423
۳. بزرگترین غوغای جهان در کوفه و شام:186و188.
دفن حضرت رقیه سلام الله علیها با زنجیرهای اسارت
در جریان معروف مرحوم آية الله حاج ميرزا هاشم خراسانی و نبش قبر حضرت رقیه سلام الله علیها نقل شده است که بعد از نبش قبر:
«بدن مطهر را دیدند که در پارچۀ سیاهی کفن شده و یک زنجیر کوچکی هم به گردن آن بانو بود، آن سید از شدت گریه غش می کند چون او را به هوش می آورند، قضیه زنجیر را به مردم می گوید و می فرماید: ببینید ظلم بنی امیه را! صدای ضجه و ناله از مردم بلند می شود»[1]
این مطلب هیچ بعدی نداری زیرا:
اولا حضرت امام زمان علیه السلام می فرماید که اهل حرم سیدالشهدا علیه السلام در غل و زنجیر بوده اند: و صفدوا فی الحدید.
ثانیا برای اینکه اسباب و وسایل ظلم باقی باشد، حضرت رقیه سلام الله علیها را با همان حالت اسارت دفن کرده اند. چنانکه حجر بن عدی وصیت کرده بود که زنجیر آهنی از من برندارید و خون از تنم نشوئید زیرا می خواهم در روز قیامت معاویه را با همین حال ملاقات کنم و احقاق حق خود کنم. از روایات ما هم بر می آید که اهل البیت با همان حالت مظلومیت خود در صحنه محشر خواهند آمد.
لذا حضرت رقیه سلام الله علیها با همان زنجیر های اسارت به خاک سپرده شد و چقدر جانسوز و مظلومانه است.
بی جهت نیست که شاعر از زیان حضرت زینب سلام الله علیها سروده است:
شویمش بغض گلوگیر اگر بـــگذارد وقت غسلش غل و زنجیر اگر بگذارد
1. مقتل جامع مقدم: 2/208-209.
حضرت زینب سلام الله علیها: مصیبت رقیه در خرابه کمرم را خم و مویم را سپید گرداند.
روایت شده است هنگامی که حضرت زینب سلام الله علیها با همراهان به مدینه بازگشت، زنهای مدینه برای عرض تسلیت به حضور ایشان آمدند. حضرت زینب سلام الله علیها تمامی حوادث جانسوز کربلا و کوفه و شام را برای آنها بیان می کرد، و آنها می گریستند تا اینکه به یاد حضرت رقيّه افتاد و فرمود:
«اما مصیبت شهادت رقيّه (سلام الله علیها) در خرابۀ شام، کمرم را خم و مویم را سفید کرد.»
زن ها وقتی این سخن را شنیدند، صدایشان به شیون و ناله و گریه بلند شد، و آن روز به یاد رنجهای جانگداز رقيّه سلام الله علیها بسیار گریستند.[1]
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
[1] . سرگذشت جانسوز حضرت رقیه: 50-51؛ عزاداری امام حسین علیه السلام، حیدر قنبری: 73.
دیدار حضرت رقیه سلام الله علیها با عموی رضاعی اش در راه اسارت
در بحر المصائب آمده است:
امام حسین علیه السلام را برادری رضاعی بود به نام عبدالله بن قیس انصاری، پس از شهادت امام مجتبی علیه السلام از مدینه به حلب مسکن نمود و هر سال بعد از حج خدمت سیدالشهداء می آمد تا آن سال که آن حضرت به کربلا آمد.
عبدالله تحف و هدایایی چند مرتب و رو به کوفه نهاد تا در خدمت حضرت باشد. در میان راه به نصیبین رسید در چمنی خرم جای گرفت ناگاه سیاهی کاروانی پیدا شد، خرسند شد که یار و مونسی پدید آمد. چون نزدیک شدند زنی چند بر شتران سوار دیدو آن جماعت چون در کنار نهر آب رسدند فرود آمده زنی بلند بالا دید طفل سه ساله در بغل می گرید. کفی از آب برداشت چندان گریست که اشکهایش در آب ریخت و آب را بریخت. و فرمود:
«اشرب الماء و أخی قتل عطشانا»
«آیا آب بنوشم با اینکه برادرم تشنه کشته شد؟»
در آن حال بیماری با غل و زنجیر سوار شتر خواست پیاده شود، از شتر غلطید. تمام زن ها دور او جمع شدند. عبدالله گوید: متحیرانه نگاه می کردم. بانوی سیاه پوش فرمود: به نامحرم منگر. گفتم: نظرم از راه خیر است. غریب این دیارم و به زیارت برادرم به کوفه می روم.
فرمود: نامت چیست؟ برادرت کیست؟ گفتم: نامم عبدالله پسر قیس انصاری و برادرم حسین بن ابی طالب است. چون نام برادرش را شنید فریاد کشید: «وامحمداه! واعلیاه! هذا رأس أخی الحسین»، اینک سر برادرم حسین است، اگر می خواهی او را زیارت کنی زیارتش کن. عبدالله صدایش به گریه بلند شد و می گفت: واحسیناه و بر سر و صورت می زد.[1]
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
[1] . بحر المصائب: مطابق نقل کتاب بزرگترین غوغای جهان در کوفه و شام: 132.
گریه حضرت رقیه سلام الله علیها، عرش را به لرزه درآورد!
در روایتی از حضرت رسول اکرم صلی الله علیه واله وسلم وارد شده است که فرموند:
ان الیتیم اذا بکی اهتز لبکائه عرش الرحمن 1
هرگاه یتیمی بگرید به جهت گریه او، عرش خداوند به لرزه در می آید.
روایت فوق در مورد هر یتیم است، از اطلاق آن برمی آید که حتی شامل غیر مسلمان نبز شود. حال سوال این جاست که اگر این یتیم، نوه حضرت خاتم الانبیاء و صبیه مولا علی مرتضی و حضرت صدیقه کبری علیهم السلام و نازدانه ابی عبدالله الحسین علیه السلام باشد، چه؟؟!!
حال اگر این یتیم را روی خارهای بیابان و آتش خیام بدوانند؛ چه به عرش الهی وارد می شود؟! اگر این یتیم را با تازیانه و کعب نی بزنند چطور و اگر در دامن این یتیم سر پدر را قرار دهند؛ چه؟!
اینجاست که باید گفت از غم حضرت رقیه سلام الله علیها، لرزه بر عالم وجود افتاد از فرش تا عرش!
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. مجمع البیان: ج1، ص506.
گریستن امام حسین علیه السلام در آخرین لحظات برای اسارت اهل حرم و حضرت رقیه سلام الله علیها
اسفراینی گوید:
... سپس امام علیه السلام نا امید و اشکبار خواست که با بانوان وداع کند خواهرش زینب سلام الله علیها او را دید و گفت: برادرجان! خدا دیده ات را نگریاند! امام علیه السلام فرمودند:
«کیف لا ابکی و عمّا قلیل تساقون بین الأعداء»[1]
چگونه نگریم با این که پس از اندکی شما خاندانم بین دشمنان به اسارت برده می شوید.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
[1] . فرهنگ جامع سخنان امام حسین علیه السلام: 546.
حضرت زهرا سلام الله علیها حافظ حضرت رقیه سلام الله علیها
دركتاب «مبكي العيون» آمده است:
«در شب شام غريبان، حضرت زينب عليهاالسلام در زير خيمه نيم سوخته، اندكي خوابيد. در عالم خواب مادرش حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را ديد. عرض كرد: مادرجان! آيا از حال ما خبر داري؟! حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها فرمود: تاب شنيدن ندارم. حضرت زينب سلام الله علیها عرض كرد: پس شكوهام را به چه كسي بگويم؟ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها فرمود: من خود هنگامي كه سر از بدن فرزندم حسين عليهاالسلام جدا ميكردند، حاضر بودم. اكنون برخيز و رقيه سلام الله علیها را پيدا كن. حضرت زينب سلام الله علیها برخاست. هرچه صدا زد، حضرت رقيه سلام الله علیها را نيافت. با خواهرش ام كلثوم عليهاالسلام، درحاليكه گريه ميكردند وناله سر ميدادند، از خيمه بيرون آمدند و به جستجو پرداختند؛تا اينكه نزديك قتلگاه صداي او را شنيدند. آمدند كنار بدنهاي پاره پاره؛ ديدند رقيه عليهاالسلام خود را روي پيكر مطهر پدر افكنده، و درحاليكه دستهايش را به سينه پدر چسبانيده است درد دل ميكند.
حضرت زينب عليهاالسلام او را نوازش داد. دراين وقت سكينه عليهاالسلام نيز آمد و با هم به خيمه بازگشتند. درمسير راه، سكينه عليهاالسلام از رقيه عليهاالسلام پرسيد: چگونه پيكر پدر را جستي؟ او پاسخ داد: آنقدر پدر پدر كردم كه ناگاه صداي پدرم را شنيدم كه فرمود: بيا اينجا، من دراينجا هستم.»[1]
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. محمّد، محمّدی اشتهاردی، زندگانی حضرت حضرت رقیه: ص 27 و حاج شیخ علی، ربّانی خلخالی، ستاره درخشان شام: ص205.
خارهای بیابان کربلا برای حضرت موسی نیز قابل تحمل نبود!!! پس طفل سه ساله ارباب ما چه کشید؟!
در مورد حضرت موسی (علی نبینا و آله و علیه السلام) روایت شده است که:
...دخل الخسک فی رجلیه و سال دمه فقال: إلهی أیّ شئ حدث منی؟ فأوحی الله إلیه: ان هنا یقتل الحسین و هنا یسفک دمه فسال دمک موافقة لدمه فقال: ربِّ ومن یکون الحسین؟ فقیل: هو سبط محمّد المصطفی و ابن علی المرتضی ـ (صلوات الله علیهماوالهما) ـ فقال: و من یکون قاتله؟ فقیل: هو لعین السمک فی البحار و الوحوش فی القفار و الطیر فی الهواء فرفع موسی یدیه دعا علیه و أمن یوشع بن نون علی دعائه ومضی لشأنه»[1]
«روزی حضرت موسی (علی نبینا وآله وعلیه السّلام) همراه با یوشع بن نون سیر می کرد. هنگامی که به زمین کربلا رسیدند، بند لعنین آن حضرت گسیخت و خار داخل آن شد و پای مبارک آنجناب زخم و از آن خون جاری گشت. عرض کرد: خدای من! از من چیزی سر زده که موجب و مستوجب این عقوبت شدم؟ خداوند متعال به سوی او وحی فرستاد که: همانا در اینجا حسین کشته می شود و خون او ریخته می شود خون تو به خاطر موافقت با خون او ریخته شد.
عرض کرد: حسین کیست؟ وحی رسید به او که: فرزند رسول خدا (صلی الله علیه واله وسلم) و پسر علی مرتضی (علیه السّلام) می باشد. موسی عرض کرد: کشندۀ او کیست؟ گفته شد که: او لعنت شدۀ ماهیان دریاها و وحشیان صحراها و مرغان در هواست. پس حضرت موسی دست های خود را بلند کرد و بر یزید نفرین کرد و حضرت یوشع آمین گفت و از آنجا گذشتند.»
موسی بن عمران که قرآن در وصف او می گوید با یک ضربۀ مشت یکی از فرعونیان را ازپا درآورد: «فَوَكَزَهُ مُوسى فَقَضى عَلَيْه»[2]. چنین شخصی که دارای این حد از قدرت و قوت است، چون خاری از سرزمین کربلا بر پایش فرو می رود، خدا را می خواند، پس چه گذشت بر پاهای برهنه و نازنین و لطیف حضرات رقیّه و سکینه و صبایای حرم امام حسین علیهم السّلام، وقتی لشکر عمر سعد (علیه لعائن الله) بدانها حمله کردند و در تاریکی شب بر روی خار بیابان ها می دویدند؟!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. بحارالأنوار: 44/244؛ عوالم العلوم: 17/ 103؛ أسرار الشهادات: 1، مقدمه هفتم؛ المنتخب للطریحی: 49؛ البکاء للحسین علیه السلام: 165.
۲.القصص: 15.
آنان که به حضرت رقیه سلام الله علیها شبهه وارد می کنند لبیک به شیطان می گویند!
حضرت زینب سلام الله علیها از امیرالمومنین علیه السلام روایت می کنند که در هنگام احتضار از وقائع عاشورا صحبت فرموده و سپس فرمودند:
«...إنّ إبلیس فی ذلک الیوم یطیر فرحاً فیحول الأرض کلّها فی شیاطینه و عفاریته فیقول: یامعشر الشیاطین! قد أدرکنا من ذریة آدم الطلبه و بلغنا فی هلاکهم الغایة و أورثنا هم السوء إلاّ من اعتصم بهذه العصابه فاجعلوا شغلکم بتشکیک النّاس فیهم...
«به درستی که ابلیس در این روز ( بعد از واقعه کربلا) حول زمین پرواز می کند در حالی که شادمان است و تمامی شیاطین و اجنه خبیث را جمع می کند و می گوید: ای گروه شیاطین! هماناکه ما انتقام و طلب خود را از ذریه آدم گرفتیم و مردم را اهل جهنم کردیم مگر کسی که در این مصیبت گریه کند و به دوستی آل محمّد پایدار باشد. پس تا می توانید مردم را به شک اندازید و از این مصیبت باز دارید، تا زحمت من به هدر نرود.»
این حدیث صراحتا می فرماید که سرلوحه کار و برنامه شیطان در مورد ذریه آدم این است که شیعیان را از مصیبت امام حسین علیه السلام باز دارد. حال چه از طریق شک در عزاداری و چه از طریق شبهه در مورد حماسه سازان عاشورا.
بد نیست آنان که در مورد شخصیت های عاشورایی شبهه وارد می کنند و یا در مورد عزاداری شک ایجاد می کنند در این روایت تأملی بنمایند تا دیگر به ندای شیطان لبیک نگویند!!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بحارالأنوار:28/58ـ 59؛ تذکرة الشهداء:2/347.
شمر هم در مصیبت حضرت رقیه سلام الله علیها گریست!
یزید از شمر (علیهما لعائن الله) پرسید: تو درکربلا بودی هیچ گاه دلت برای حسین (علیه السلام) سوخت؟ ملعون گفت:
از جاهائی که قلب مرا سوزانید زمانی بود که حسین (علیه السلام) در وداع آخرین درب خیمه آمد و دختر کوچکی دست به گردن او نمود، و چنان ناله «واابتاه» بلند نمود که دل عالیمان را به سوز و گداز انداخت، و حسین سر به زیر انداخته و اشک چشمانش جاری بود و آن کودک می گفت: پدرجان! ما را به مدینه برگردان.[1]
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــت
1. سحاب رحمت: 555 به نقل از نهضت حسینی:1/142.
لعنت خدا بر شمر و شمریان و بر یزید و یزیدیان
یحیی | 20:06 - 1392/9/27/3 |
سلام اگه می خوای بازدید کننده های وبلاگت چندبرابر بشه و ورودیهای گوگلت زیاد بشه کافیه در سایت زیر ثبت نام کنی و با فعالیت در قسمت popup سایت که امکانی جدید برای افزایش رتبه وبلاگ هست آمار سایت و وبلاگ خودتو زیاد کنی http://p30rank.ir/signup.php?ref=1101409 |
خدا هر چه میخواهی و ارزوته بهت بده
پاسخ:برادر عزیز همچنین